خوش آن ساعت که دلدارم تو باشی
میان دشمنان یارم تو باشی
اگر زخم زبان چون سیل جاریست
نترسم چون نگهدارم تو باشی
---------------------------------------------
من اشکم - اشک می مانم همیشه
تو آهی - آه می دانم همیشه
چرا خواهی که بنیانم بلرزد
نمی دانی که لرزانم همیشه
-------------------------------------------
هرچند که افسرده و بی یاری دل
-
از عشق گزیده ای و بیماری دل
-
حالا چه شده دو باره عاشق گشتی
-
عبرت نگرفتی ؟ تو چه بی عاری دل
-
--------------------------------------------
نگاهی سرد بر ما می کنی تو
نگاهم را زسر وا می کنی تو
اگر رنجیده ای -ای بی مروت
چرا چون دشمنان تا می کنی تو
------------------------------------------
طبقه بندی: ادبی
نوشته شده در تاریخ جمعه 88 آذر 20 توسط
صادق | نظر بدهید